- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
ز درد غربت تو شهر،غرق آهم شد نگـاه گـرمِ تو از دور در نگاهم شد همین که نام تو بُردم شکست دندانم سـلام دادم و تـنها هـمین گـناهم شد چه زود مـردم کـوفه عـمارتم دادند بلـند مرتبه قصری که قـتلگـاهم شد وفـای امّت کوفی نماز مغـرب بود عـشا نـیامده این قـوم سـدّ راهـم شد
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود یک پـیـر زن تـنهـا پـنـاه نالـههایم بود خون دل و اشکِ بصر تنها غذایم بود ایـنـهـا فـقـط آقـا بــیـا آقـا بــیـا کـردند بیعت شکـستـند و مرا تنها رها کردند شهـر ریـا و فـتـنـه و عـیـاش ها کوفه پُر گـشته از ولگـردها کلاش ها کوفه چیزی که من دیدم ریا و بیحیایی بود ظاهر خـدایی بود باطن بیخدایی بود گـفـتم بیا آقا سـفـیـرت را حلالـش کن نعـم الامیری و اسیرت را حلالش کن دیگر رسیده جان من بر لب پـشـیمانم آقا به جان خـواهرت زینب پـشـیـمانم آقا به جـان مـادرت جـان عـمـوی من بـرگـشـتـنت گـشـتـه تـمام آرزوی من برگرد تا روی سرِ خود سایبان داری تا یک قمر دور و بر این کاروان داری مـسـلم فـدای قامت اکـبـر شود برگرد زود است آهوی حرم بیسر شود برگرد اینجا کسی فکر تو و نیلوفرانت نیست اینجا بجز شمشیر چیزی میزبانت نیست بیسـر شـدن پـای تو آقـا آرزویـم بود در لحظۀ آخر دو چشمت روبرویم بود من از سـر دارالامـاره داد خواهم زد تنها فـقـط اسم تو را فـریاد خواهم زد تـقـدیـر مسلم تـشـنـگی بود و لب پاره سـر بـر در دارالامــاره تـن به قـنـاره
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
گریههایم میشود از شـرمساری بیشتر هر دقـیقه میشود این بیقـراری بیشتر جای این زخم زبان ای کاش تنها میزدند طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر هرچه سنگین میشود بار خجالت در دلم میشـود بـاریـدن ابـر بـهـاری بـیـشـتر بیشتر در کوچه سنگش میزنند این بامها هرچه میآید به کوفه صوت قاری بیشتر هر قَـدر من نا امیـدم در میان شهر غـم حـرمـلـه دارد ولی امـیـدواری بـیـشـتر خارِ در چشمم اگر چه تیغ هاشان شد ولی از سه شعبه میرود بر چشم خاری بیشتر گرچه در دارالعماره خون من را ریختند از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین میکشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
نـفـس کـشیـدن او به شماره افـتـاده کـنار چـشـم کـبـودش سـتاره افـتاده بزرگ مردی خود را به او نشان میداد همین که طوعه پی راه چاره افتاده کنار غربت اشکش مکرراً ذکر… حـسـین گـوشۀ لـبهای پـاره افتاده اذان شد و سرش از پیکرش زمین افتاد شـبـیه طـفـل که از گاهـواره افـتاده اذان ظهر شد و پیکـر بدون سرش بـه زیـر سـایـۀ تـلـخ مـنـاره افـتـاده فقط به خاطر افتادن حسین ز اسب سـرش ز سـردرِ دارالإمـاره افـتاده
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
دل بیقـرار من میتپد از فراق یاری که نوشـتهام بـیاید، به دیـار بیقـراری چو به عشق پا نهادم، همه هستیام فنا شد تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری دل من ز بیوفایی، سر من ز سنگ کینه بشکستهاند هر دو ز بلای عشق، آری ز لبم بود روان خون شبیه یم به کاسه ز دو دیدهام روان اشک شبیه آبشاری دل من بسوزد از آن که به اهل بیت عصمت بزنند سنگ از بام نکـنند غـمگـساری شب و روز کاروانت چو یکی شود به کوفه تو به سویشان نظاره ز فراز نیزه داری
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست لـباس مشکی ما هست، آبرویی هست بیا حسین بـگـو تا که ما به سر بزنـیم میان شاه و گدا، راه گفت و گویی هست همیشه سنگ غمت را به سینهام زدهام خوشم برای شکستن، مرا سبویی هست دوباره چشم شما زخم میشود، دیر است مرا ببین، که به چشمت هنوز سوئی هست مـرا بـرای مُحـرّم دوبـاره مُـحْرِم کن منای کرب وبلا هست و آرزویی هست مرا بکش به همان روضههای ناگـفته همیشه پیش شما روضۀ مگویی هست گـمان کـنـم نـرسم تا به شـام عـاشورا فقط برای همین چند شب گلویی هست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مُحَرَّم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست هـنوز قـلـبِ من آمـادۀ مُـحَـرَّم نـیـست هـمه ز سـسـتـیِ این بیاراده میبـاشد اگرکه عهد من و آن نگار محکم نیست همیشه دیر رسیدم به وعده گاه، برفت برای اینکه هنوز این گدا منظم نیست ز بیوفـائی و ظـلـم و جـفـای ما باشد اگر شـرائـط روز فـرج فـراهـم نیست به سود ماست نه سود نگار، این خدمت وگرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست به قطره قطرۀ اشکی که داده مـمنونم که بر طهارت این اشک، آبِ زمزم نیست مـیـان غــفـلـتـم امـا بـه یـادِ او هـسـتم هنوز جزگل نرگس کسی نگارم نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـر پـا شـده حـســیـنـیـۀ گـریـههـا بـیـا بر روی چشمهای تـر از اشک ما بیا شال عزای تو به عـزایم نـشانده است وقت عزای مان شده صاحب عـزا بیا از معـرفت تهیام و از مصلحت پُـرم تـا زیـر و رو شَـوَم ز قـدوم شـما بـیا یادش به خیر صحن رضا زار میزدم: آقــا نــشــسـتـهام دَم ایــوان طـلا بــیـا ایـوان طـلا اگر که نـشد تا بـبـیـنـمـت وقـت سـحــر زیــارت پـائـیـن پـا بـیـا ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو یک شـب خـرابـۀ دل من هـم بـیـا بـیا من را که کُـشت وا ابـتـاهای عـمهات یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دلـتـنـگی غـروب همه جـمعههای من کی میرسد به صحن حضورت صدای من دیـگـر دلـم بـرای شـمـا پَـر نـمـیزنـد بـرگـرد و بـال تـازه بـیـاور برای من غیر از ضرر برای تو چـیزی نداشتم حتی نـیامـده ست به کارَت دعای من اشکـت اگر به نـامـه اعـمال من نـبود بـخـشـش نـبـود شـامـل یـا ربّـنـای من یک روز محض خاطر این چند قطره اشک وا میشود به خـیـمه سبـز تو پای من با تو هـوای ماه عـزا چـیز دیگریست ای بانی مُـحـرّم و صاحب عزای من امـشب مـیان سیـنـه زدنها و اشکها مُهـری بزن به نـامۀ کرب و بلای من
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
صدای گریهتان پـیـر کرده عـالم را بیا که با تو بـپـوشم لـباس مـاتـم را هزار شکر نـمُردم که باز میبـیـنم کـتـیبههای عزا؛ مشکی مـحـرّم را برای عمه خود تا که روضه میخوانی به گریه شعـله زنی دودمـان آدم را دخـیل بستهام امسال قبل جان دادن ببینم اشک تو را روضه مجـسّم را به نور خویش عزاداری مرا پُر کن به سایهات بپذیر از گدات این کم را مرا شبیه شهیدان شهید عـشقت کن به بال شوق و بصیرت بگیر دستم را بـیـا؛ بـه رفـیـقـان رفـتـهام سـوگـنـد که با تو زار بگریم تمام این غم را
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقـا سـلام، مـاه مُـحـرّم شـروع شـد بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد آقا سـلام تـحـفۀ اشکی به من دهـید ماه گدایی من و چـشـمم شروع شد یـادم نـرفـته است نـگـاه شـما به ما از گـریههای ماه محـرم شروع شد قـد قامت الحسین که تشنه شهید شد شد قامت العـزا غم عالم شروع شد ده روز اعتکاف دو چـشمم برایتان در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد هاجر به پای روضه اصغر نشسته است تا این که جوشش زمزم شروع شد آقــا سـلام نـیـت گــریـه نــمــودهام شیرینترین عبادت ما هم شروع شد
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من و این روضههـا الحـمـدلله مـن و یـــاد شــمــا الـحــمـدلله من و مـاه مُـحـرّم زنـده بـودن بــود حُـسـن عــطـا الـحـمـدلله نبودم، حق مرا سینه زنت کرد شـــدم اهــل بــکــا الـحــمـد لله من از دامـان پـاک مـادر خود تـو را گــشـتـم گــدا الـحـمـدلله من از هیأت هزاران خیر دیدم شــدم حــاجـت روا الـحـمـدلله سیاهیّ عزایت نور محض است کـه گـشـته رزق مـا الحـمـد لله رسد روزی که در سجده بگویم رســیــدم کـربــلا الـحــمـدلله؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کاش میشد به من زار بـهـایی بـدهی قـلـب تـاریک مـرا نـور ولایی بـدهی کاش میشد که قدم رنجه کنی یک لحظه پا بر این دیده گذاری و صفایی بدهی کاش میشد به دلم درد وصالت میبود تا تـو آیـی و بر این درد دوایی بدهی کور آن است که روی تو نـبیند مهدی کاش میشد که براین دیده ضیایی بدهی حسرتی بر دل من مانده و ای کاش مرا شب جـمـعـه سـفـر کـربـبـلایی بـدهی
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در محرم
مـاه غـم، مـاه عـزا، ماه محن بر تو بـادا تـسلیت یـابنالحسن در عـزای جدّ مظلومت حسین اشکهایت گشته جاری از دو عین شال غم افکندهای مولا به دوش ناله از دل میکشی با صد خروش گر نـبـودم تا تو را یاری کـنم آنـقـدر بـهـرت عـزاداری کـنم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زحمتت هستم و ایکاش دگر کم بشوم یا که نه … با نفس قدسیات آدم بشوم چه خیالات عجیبی، من و این بار گناه خواستم در نظر چشم تو مَحـرم بشوم اینهمه پیش همه رو زدم و خـوار شدم کاش یک بار فـقط پیش شما خم بشوم شـده بـازیچـۀ من ذکر دعـای فـرجت کاش عـامل به دعـاهای قـنـوتم بـشوم منتـظـرهای تو رگـبارِ بهاری هستـند کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم انتـظار فـرجت راه حسین است فـقـط کاش لبـیـک، به پـیـغـام مُحـرّم بـشوم ذکر تو این شده که: کیست مرا یار شود!؟ نکـند جـای اضافـه شـدنـم کـم بشوم!؟ به عمل کار برآید نه به: جانم به فدات پای دار غم تو کاش که «میـثم» بشوم غبطه خوردم به شهیدان حریـم زینب آرزو میکنم ایکاش که من هم بشوم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رخصت بده كه خیمـۀ مـاتم به پا كنیم پـیـراهـن سـیـاه بـه تـن بـا شمـا كـنـیم آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا رخـصـت بـده اقـامـۀ بزم عـزا كـنـیم در حـدّ مـا كه نیست ولـیكـن خـدا كند بر گـریـههای روز و شبت اقتـدا كنیم دو كاسه اشك و یك دل خونین ز داغ را آوردهایـم نـــذر غـــم كــربــلا كـنـیم موعود هل اتی چه شـود یك مُحّـرمی تو روضهای بخوانی و ما جان فدا كنیم بر ما بخوان تو روضۀ شیبالخضیب را تا گریه بر حسین سر از تن جدا كنیم »تكلیف انتـقام شهیدان بدوش توست« ای مـنـتـقـم بـرای ظهـورت دعا كنیم ماه محّرم است «وفائی» به ناله گفت با نالههای خویش جهان را صدا كنیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها ( ورود به کربلا)
کـیست زینب همیشه بیهـمـتا نــــور مـسـتــور عــالــم بــالا کیست زینب نفس نفس حـیـدر کیست زینب تپش تپش زهـرا کیست زینب حسین پرده نشین کیست زینب حسن به زیر کسا کیست زینب کسی چه میداند غـیـر آن پـنـج آفــتــاب هُــدی کـیست زیـنب تـلاطـم عـبـاس کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریــا ذوالـفــقــار عـلـی مـیـان نـیـام اوج نـهـج الـبـلاغـهای شـیــوا کیست او شـرح ســورۀ مـریم روشنی بـخـش هـاجـر و حـوّا کیست زینب حجاب جلوۀ غیب صبـر اعـظـم، صلابت عظما قـلـمـم بـشـکـنـد چـه میگـویـم من و اوصـاف زینب کـبری؟ من چه گـویم که گـفت اربـابم حضرت عـشـق، التـماس دعا الـسـلام ای شـکـوه نـام حسین دومـیـن فـاطـمـه، تـمامِ حسین آسمان هم در انحـصارش بود کـهـکـشان گوشۀ نـقـابـش بود آتـش؛ آتـش گـرفـتــۀ نــورش آب، سـیــراب آبـشــارش بـود بعد پـنجـاه و چـند سال حسین باز هم غـرق در بهـارش بود قـامـتـش را نـدیـد حــتـی مــاه که عـلـمـدار پـرده دارش بـود محـرم مـحـمـلش فـرشته نبود تا عـلی اکـبـرش کـنـارش بود کـــاروانِ عــشــیــرۀ زهــــرا تحت امرش در اخـتیارش بود نـاقـهاش روی بـال جـبـرائـیل کـز نـدیـمـانِ بیشـمـارش بود حـج خود با جـهـاد کـامل کرد نـیــنـوا آخـریـن دیــارش بـود محـمـلـش ایستاد و پایین رفت لحـظـۀ سختِ انـتـظـارش بود شور میزد دلش که میدانست قـتـلگـاهی در انـتـظـارش بود آه گـرمی کـشـیـد از جـگـرش کربلا را که دیـد زد به سرش
: امتیاز
|
ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
گـرد و خاکی ز دور پـیدا بود کــاروانـی ز نــور پــیـدا بـود کعبههایی روان ز سمت حجاز هــمــۀ روشــنــی دنــیــا بـود آسـمان بر زمین گـذر میکرد یا که خورشید، روی شنها بود زیر پایش به جای خاک کویر بـالهـای فـرشـتـههـا وا بــود در مـیـان تـمــام مـحــمــلهـا محـمـلـی بـیرکـاب پـیـدا بـود گـرد گـردش عـشـیـرۀ سادات دسـت بر سیـنـههای شیدا بود محملی روی دوش جـبـرائـیل قـبـلهای که عجـیب گـیـرا بود در یمین عون و جعفـر و قاسم در یـسـارش عــلـیِّ لـیـلا بـود پشت سر شیـرهای هـاشمی و پیش رو هم حسین زهـرا بود لـیک تــنـهــا کـنـار پــردۀ آن جـای مــردی بـلـنـد بـالا بـود مـحــمـل عــمّــۀ امــام زمــان که رکـابـش بـه نـام سـقـا بـود چــون زمــان نــزول مـیآمـد گـوئـیا مرتضی در آن جا بود چشم نامحرمان در آن اطراف کـور میشد اگر که بـیـنـا بود زهر چشمش هزار کابوس است حرف حرف نزول ناموس است وقـت برپایی حـرم شـده است زانوانی غـیـور خـم شده است لـرزه افـتـاده بر تـمامی دشت وقت کـوبـیدن عـلـم شده است چشمش از چادری تبرک کرد پشت سقا دوباره خم شده است بـر زمـیـن پـا نـهـاد خـاتـونـی آسمان خاک این قدم شده است زیـر لب یا مجـیـب میخـواند که وجودش پُر از علم شده است غرق دلشوره است و مثل رباب چشم هایش مدار غم شده است لحظههای غروب نزدیک است کمی از هُرم روز کم شده است بــاز آرام بــا بــرادر گــفــت: دل من تنگ مـادرم شده است چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از هـمین ابـتـدا کـمـانـم کـرد؟
: امتیاز
|
ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
کـاروانی پُـر از نـسـیـم سحـر کاروانی ز خویش کرده سفـر در قیام، آیههای مصحف صبح در سـجـود، آیـنـه برای سحـر همه در دشت تـازه تر از گـل هـمـه در بــاغ، مـیـوۀ نــوبـر پــدران از تــبــار ابــراهــیــم مــادران از قــبــیــلـۀ هــاجـر آری از دودمــان ابــراهــیـــم کعبه دل، بت شکن، به دوش تبر هر یکی در مـقـام خود ساقـی هر یکی در مرام خود ساغـر در دل و جـان کـاروان اینک میتـپـد این نهـیب، این بـاور: نکـنـد شوکران شود معـروف نـکـنـد نـردبـان شـود مـنـکــر مـرحــبــا بـر سـلالـه کــوثــر هـان فــصـل لـربـک وانـحـر در نــزولـش ز مـنـبــر نــاقـه خطبهخوان حماسه آن، خواهر شـد عـصـا شـانـۀ عـلـی اکـبر پــای عــبــاس پــلــۀ مـنــبــر تـا نــبـاشـد ز بــیــم آشــفــتــه خــواب آرام چــنـد تـا دخــتـر پــای عــبـاس مـیشود بـالـش دشت احـسـاس میشـود بستر سرزمین، سرزمین گلها بود پـهـنـۀ عـشـق بود و پـهـنـاور نـاگـهـان در هـجـوم باد فراق کـنـده شد برگـههـایی از دفتر کاش دستان باد میشد خشک کاش میشد گـلـوی گـلها تـر نکـند عـلـقـمه، عـمو را کُشت که پـدر میرود خـمـیـده کـمر کیست مردی که میرود میدان که ندارد به جز خودش لشگر و زنـی روی تـل بـرای نـبـی صحـنه را میشود گزارشگر که بـیـا جـای بـوسههـای شما شـده سـرشـار بـوسـۀ خـنـجـر میبرند از تن حـسین تو جان میبـرنـد از تن حـسین تو سر آیــههــای کــتــاب آغـــوشـت دارد از فوج زخم زیر و زبر آن طرف صحنه شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم آور رفته از پای دخـتری خـلخـال رفته از دست مردی انگـشـتر میرود کاروان به کوفه و شام مـیکـنـد سـمت قـتـلـگـاه گـذر میرود کاروان ولی خالی است جای عـبـاس و قـاسـم و اکـبر آخـر داسـتـان ولی این نیـست مانده پایان خوب قصه اگر...
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻣـﯿـﻘـﺎﺕ ﻣـﺮﺩﺍﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺧـﻮﺍﻫـﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳـﺮﺯﻣﯿﻦ ﮐـﺮﺑﻼﺳﺖ ﺷـﻂ ﺧـﻮﻥ ﺍﺯ ﺗـﯿـﻎ ﺟﺎﺭﯼ میشود ﺩﺷـﺖ ﺍﺯ ﺧــﻮﻥ آﺑـﯿـﺎﺭﯼ مـیشـود ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾـﻨـﺠـﺎ ﻃﺒﻞ ﻣـﯿـﺪﺍﻥ میزنـند ﻋـﺎﺷـﻘـﺎﻥ ﻗـﯿـﺪ ﺳﺮ ﻭ ﺟﺎﻥ میزنند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در ورود به کربلا
در این دیار هوای نفس کشیدن نیست برای هیچ پَری فرصت پریدن نیست خـدا بـه داد دل لالـههـای تـو بــرسـد به ذهن این همه گلچین به غیر چیدن نیست هزار سرو روان در پیات روانه شدند بلند قامتشان حیف قـد خمیدن نیست!؟ در این کـویر خود ساقی آب میگردد برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست لطیف تر ز گـل یـاس کـودکـان توأند که حقشان به دل خارها دویدن نیست به الـتـمـاس بگـویم بـیـا که بر گـردیم دل لطیف مرا تاب زخـم دیـدن نیست
: امتیاز
|